محل تبلیغات شما

اتفاقای زیاد 

در گذر زمان و دیدن و آشنا شدن و لمس کردن تعداد زیادی 

حس و آدم و قلب 

 هر آدمی اندازه ی خودش 

حس و یاد و خاطره توی قلب آدم حفر می کنه 

این چاله ها رو فقط همون آدم همون زمان و گاها برگشتن به یک برهه از تاریخ پر می کنه

گاها حتی با ذهنت و من وجودت همراه میشی

میری به گذشته و جای یک زخم خشک شده رو پیدا می کنی 

حتی درد هم می کشی 

نمک و آبلیمو میزنی

اما لازم داره فکرت و حست و نا خودآگاه میره عقب 

حس و فکر و تمام لحظات هرگز فراموش نمییشن

دروغه بگیم پاک شده

انگاری که از اول نبوده


با ماست زشت و زیبا 

تا لحظه ای که جای همه حفره هایی که کنده شده

خاک پر کنه.


حالا که افتادم به نوشتن

تو پشت در های بیمارستان ساعت هاست منتظرمی

و منم نشستم و منتظرم صدام کنن


و دلم می خواد بدونی این مدت 

سر حال بد مامان

مشکوک بودن بابا 

مشکلات هستی 

مشکلات همیشگیم و غرق بودنم تو مشکلات خونواده ام

زور کار 

بی رمقی های خودم و جای زخم های قبلی

التیام دادی منو 

با همون سکوت آغشته به حزن 

یا گاها اعتراضای زیر پوستی اما درد اورت 


اینکه رها نشدم 

و تو برای کسی که کناره

خیلی هستی


هرز نمی پری و من از بودنت کیف می کنم

بلوک آماده است

صدام می کنن

و من 

خوشبختی الانم رو سفت چسبیدم


چون دنیا یادم داده

فردا 

اصلا معلوم نیست

چه چیزی در انتظارمونه


عشق بیشتر

یا جدایی که مسلمان نشنود کافر نبیند 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها