محل تبلیغات شما

برادران همسایمون رو خیلی دوست دارم 

این 9 سال پر از امنیت بودن همیشه

مهربون 

برادر کوچیکه که ازدواج کرد 

اومد واحد بالای ما

برادر بزرگه که حدود 60 سالشه تنها واحد دو مونده


من هر سال با اشتیاق میرم خونشون 

خونه ی خیلی از آشناهای جدی تر نمی رم

اما اینارو یک‌جور دیگه دوست دارم


امسال پرهام به جمع دو نفره ی واحد بالا اضافه شده

که تو بغلم نشست

و مثل فرشته ها می خندید

و عروسک گربشو بیشتر از سگش دوست داشت

و من هعی زور می زدم که به هاپو هم اهمیت بده

اما مثل مرتضا چشمش دنبال گربه بود . 


خونه برادر بزرگه رفتیم 

خب ازدواج نکرده

و من همیشه غصه می خورم که تنهاست

خودمم میگم به تو چه 

اما خب تازگیا مثه این خانوم جلسه ای ها

پیش هر مجردی میشینم 

میگم تنهایی مال خداست و خودم خنده م میگیره


اما واقعا با تموم سختی ها

بالا پایین ها

دلم می خواد خواهرم

دختر عمه هام 

شقایق

پوریا 

آقای حبیبیان

همسایمون

زهره خانوووم

اووووه چه لیستی دارم

خلاصه تنهایی بده


با این که خیلی تعارف داریم باهاشون

بلند شدم 

دیدم بنده خدا تنهایی دستو پاشو گم کرده

هرچی رو میز بود 

تعارف کردم به مامان و بابا و تو بشقاب خودمم گذاشتم

بابا اینام هم دیدن کار بدی نیست هم متعجب نگام می کردن

بخصوص ازینکه تو بشقاب خودم هم میذاشتم


و این باعث شد احمد آقای مهربون 

زودتر بشینه 

و از دریای گسترده سوادش در حوزه علوم عمرانی و راه سازی

کلی حرف های جالب بزنه


4 تا سفید عصر جدید رو به خودم دادم


این کار عجیب من کار خوبی بود. 



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها